کوروش و پانته آ
درباره وبلاگ

هر کسی یه دل مشغولی تو زندگیش داره و نیاز به یه گوشه دنج واسه رسیدن به آرامش ، فکر کردن به رویاهایی که داره و...
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل نوشته ها و آدرس ashkemahtaab.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 736
بازدید کل : 146795
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1



دل نوشته ها
دو شنبه 29 فروردين 1390برچسب:پانته ا,نقاشی وینسنت لوپز,کوروش وپانته ا, :: 10:58 :: نويسنده : فائزه
 
بدون شك تابلويي كه در بالا مي بينيد روايت كننده ي يكي از جذاب ترين و دراماتيك
ترين داستان هاي تاريخ ايران مي باشد. اين تابلو اثر وينسنت لوپز هنرمند اسپانيايي قرن

مي باشد.

 داستان از اين قرار است كه مادي ها پس از برگشت از جنگ شوش غنايمي براي خود آورده

بودند كه بعضي از آنها را براي پيشكش به نزد كوروش آوردند. از آن جمله زني بود بسيار زيبا
كه گفته مي شد زيباترين ه زنان شوش به حساب مي آمد و پانته آ ناميده مي شد
وشوهر او بهنام آبراداتاس براي ماموريتي از جانب پادشاه خود به ماموريت رفته بود
چون وصف زيبايي زن را به كوروش گفتند و نيز از آبراداتاس نام بردند كوروش گفت
صحيح نيست كه اين زن شوهردار براي من شود و او را به يكي از نديمان خود سپرد تا او را
.نگه دارد تا هنگامي كه شوهرش از ماموريت بازگشت او را به شوهرش بازسپارند
در اين هنگام اطرافيان كوروش با توصيف زيبايي هاي اين زن به او گفتند لااقل يك بار او را
ببين شايد كه نظرت عوض شد! اما كوروش گفت : نه , مي ترسم او را ببينم و عاشقش بشوم و
… نتوانم او را به شوهرش پس بدهم
نديم كوروش كه مردي بود به نام آراسپ و پانته آ را به او سپرده بودند عاشق اين زن شد و
خواست كه از او كام بگيرد. به ناچار پانته آ از كوروش درخواست كمك كرد و كوروش نيز
آراسپ را سرزنش كرد و زن را از دست او نجات داد و البته آراسپ مرد نجيبي بود و به
شدت شرمنده شد و در ازاي آن كار به دنبال آبراداتاس رفت (از طرف كوروش) تا او را به
. سوي ايران فرا بخواند
سپس آبرداتاس به ايران آمده و از ما وقع اطلاع حاصل يافت. پس براي جبران جوانمردي
.كوروش برخود لازم ديد كه در لشكر او خدمت كند
مي گويند در هنگامي كه آبراداتاس به سمت ميدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را
قسم به عشقي كه من به تو >> :گرفت و در حالي كه اشك از چشمانش سرازير بود گفت
دارم و عشقي كه تو به من داري… كوروش به واسطه جوانمردي كه حق ما كرد اكنون حق
دارد كه ما را حق شناس ببيند. زماني كه اسير او و از آن او شدم او نخواست كه مرا برده
خود بداند ونيز نخواست كه مرا با شرايط شرم آوري آزاد كند بلكه مرا براي تو كه نديده
<< … مثل اينكه من زن برادر او باشم .بود حفظ كرد
خلاصه اينكه در جنگ مورد اشاره آبراداتاس كشته مي شود و پانته آ به بالاي جسد او مي رود
و به شيون وزاري مي پردازد. كوروش به نديمان پانته آ سفارش مي كند كه مواظب باشند
شيون و زاري اين زن عاشق هنوز در گوش تاريخ مي پيچد و تن . كاردست خودش ندهد
افسوس اي دوست باوفا و خوبم ما را >>: هر انساني را به لرزه در مي آورد كه مي گفت
به درستي كه همانند يك فاتح در گذشتي … گذاشتي و در گذشتي
پس از آن در پي غفلت نديمه چاقويي كه همراه داشت را در سينه خود فرومي كند و در
. كنار جسد شوهرش جان مي سپارد
هنگامي كه خبر به كوروش مي رسد نديمه نيز خود را مي كشد براي همين است كه در تايلو
جسد زنان دو تا است . و باقي داستان كه در تابلو مشخص است . آري چنين است كه

بزرگمردي به نام كوروش در تاريخ جاودانه مي شود 


نظرات شما عزیزان:

اران
ساعت9:21---30 فروردين 1390
سلام فائزه جان

وبلاگت خیلی شاد و مثل خودت دوست داشتنی هست.


پاسخ: سلام دوست عزیز شعر خیلی زیبایی بود ممنونم .مهربون به وبلاگت سر زدم باز نمیشه خود سایت لوکس بلوگ میاد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: