پيوندها
نويسندگان
|
دل نوشته ها
خريد شوهر
یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد. ادامه مطلب ...
زندگي نوشيدن قهوه است
پنج شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, :: 23:14 :: نويسنده : فائزه
رازعشق شقایق
![]()
شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم
اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه و من بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش
افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم و او هرلحظه سر را رو به بالاها شکر می کرد ، پس از چندی
هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم ، هیچ تابی نیست اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست
واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم
دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی زهم بشکافت ، زهم بشکافت
![]()
اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل
و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
![]()
سرنخهای شناسایی شخصیت
چه بخشی از شخصیت شما بر شما حاکم است؟ از دید ارک برن شخصیت ما از تعامل 3 جزء مختلف( 1 – کودک 2 – والد 3 – بالغ ) تشکیل شده است . همچنین توضیح داده شد که خصوصیات هر یک از این 3 بخش چگونه است و اگر هر کدام بر شخصیت یک فرد حاکم شود آن شخص چگونه رفتار می کند ، احساس می کند ، فکر می کند و یا صحبت می کند. . . .
ادامه مطلب ...
یک email از طرف خدا ...
![]() امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم؛ و امیدوار بودم که با . . .
ادامه مطلب ...
همه چیز از فکرتان شروع می شود همه چیز از فکرتان شروع می شود. این سیستم اعتقادی شما و طرز تفکرتان . . .
ادامه مطلب ... هدیه یکی از دوستانم به نام ارش یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامیکه ارش . . .
ادامه مطلب ... مادر تو فرشته ای
![]() تـــرا ستایش می کنــــم
ترا که قلب سرشـــار و روح بزرگ ودستان گرم و زندگی پرورت چراغ راهماست
ادامه مطلب ... یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:, :: 23:53 :: نويسنده : فائزه
تفاوت عشق و ازدواج
شاگردی از استادش پرسيد: عشق چیست؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور.
اما در هنگام
ادامه مطلب ... |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |